بادبادک باز
- ۱۳ بهمن ۹۶ ، ۱۷:۰۲
اگر زودتر به یه شهر بزرگ تر میومدم هیچ وقت برای ارشد نمیخوندم و ادامه تحصیل نمیدادم.
تصمیم اشتباهی گرفتم با این وضع زندگی که دارم.
هی فرم پر کردن و پر کردن بی فایده .
دانشگاه و شهریه دادن و نداشتن کار و دنبال کار گشتن فرم پر کردن و زنگ زدن ادرس گرفتن و هزار چیز دیگر و عدم قبول کارفرما و شرکت به علت دانشجو بودن .
اخر ادم عاقل تو رو چه به درس خواندن با این زندگی که حتی دستت به دهنت نمیرسد جیبت پر از خالیست .
نمیخاد درس بشه این زندگی
دویدن دویدن برا رسیدن به حداقل زندگی که این حداقل زندگی نمیرسم بهش.
لعنت به بی پولی که تمام زندگیتو به فنا میده .
نیست و یعنی تمام شدن ...
و من این روزا ....
نمیدانم این عشق چیست که انسان گر به دامش بیفتد خلاصی ندارد.
انها که عاشق شدند و دل دادن و دل نگرفتن و بی دلبر ماندن نمیدانم چرا زندگی برایشان تمام شده است. یعنی یک نفر میتواند چنین کاری کند و تمامت کند.
من نمیدانم چرا ادمها با هم این کار را میکنند عاشق میکنند و دیگر بیخیالشان میشوند .
مگر نمی دانند اگر انسان دلش برود رفته است و این رفتن دل به قیمت تمام شدن خودش و زندگیش است کاش ادمها میفهمند برای انهایی که عاشقشان شدند ارزش قایل شوند.
کاش ما میدانستیم دل دادن و دل بردن بازی نیست تمام یک انسان است .
این انسان را بازی ندهیم که برایش گران تمام میشود ....