چشمهایش
چند روز پیش رفتم کتابخونه که یه سری کتاب بیارم و چندتا کتاب برای ابجی جان اوردم که یکیش چشمهایش(بزرگ علوی) بود داشتم همینجوری که ورق میزدم فقط ورق میزدم تقریبا یه ۳ماه دیگه میخونم با صحنه ای مواجه شدم که من موندم کتاب برای خواندن یا خوردن و پاره کردن.
اخه خواننده گرامی عزیزدلم اگه از تیکه ای خوشت اومده یا نیومده قرار نیست که پاره اش کنی میتونی کارای دیگه انجام بدی قربونت برم یه کمی از این سلول های خاکستریت استفاده کن نزار اینجوری نابود بشن حیف هستن.
خواهر جان گرامی صفحات پاره شده رو دانلود کرده و به کتاب چسبونده که نفر بعدی که میخونه دچار دردسر نشه .با تشکر از خواهر جان گرامی و دمش هم گرم و سرش سلامت.
" بعضی چیزها را احساس می کنید رگ و پی شما را می تراشد، دل شما را آب می کند، اما وقتی می خواهید بیان کنید می بینید که بی رنگ و جلاست. مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد.عینا همان تابلوست. اما آن روح ، آن چیزی که دل شما را می فشارد ، در آن نیست "
- ۶ نظر
- ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۵