بازی های کودکی

چقد زود بزرگ شدم.

کودکی من مثل بقیه بچه ها با بازی کردن و پوشیدن کفش بزرگتر بود که مثلا بزرگ شدم و ....
بازیهای کودکی من دوچرخه سواری تو کوچمون با بردار تیله بازی کردن و یک بازی که اسمش  را یادم رفته اما بازی که با  چوب بود که باید با یک چوب نسبتا بزرگ یه چوب کوچیک میزدیم و یکی هم تایربازی جالب بودن برای خودشان
خاله بازی کردن  هفت سنگ  یقول دوقول و مابقی بازیهای که هر بچه ای بازی میکنه.
شعرهای کودکی که فقط یکی رو بلدم  و شعرای که الان  بچه ها میخونن برام تازگی داره وبرام جالبن. من زیاد از بچگیم خاطره ندارم و زیاد هم یادم نمیاد چطوری گذشت چطوری بزرگ شدم.

 

یه کمی فکر کنیم

چیزی بالاتر از عشق نیست که آدم بخاطرش همه چیز زندکی روتعطیل کنه و هی غصه بخوره هی چرا نرسیدیم چرا رفت و چرا های دیگر.
تو زندگی اینقد مشغله هست که عشق توش گم میشه و اینقد باید بجنگی باید شکست بخوری اینقد باید بلند شی که چیزی به اسم عشق  نمیشه همه چیز زندگیت .
 بر فرض مثال که عاشقیم یا می رسیم یا نمی رسیم اگه رسیدیم که زندگی میشه بهشت به صورت خوش بینانه نگاه کردم  اگه نرسیدیم که یکی دیگه بعد گذشت زمان میاد جاشو میگیره و اصلا عشق اول یادمون میره.
اگه میخواید بگید نه عشق اول فراموش نمیشه یا بگید اون عشق نیست هوسه اما من میگم که گذشت زمان همه چیزو حل میکنه.
 

فارست گامپ

زندگی مثل جعبه‌ی شکلات می‌مونه ، هرگز نمی‌دونی چی گیرت میاد .

آتش مزن

خار خشکم آتش مزن به جانم

که هنوز آرزوی بوسه باران دارم

اصلا داریم

گاهی دنبال یه متن یا عکسی میگردیم در دنیا مجازی یا واقعی فرقی نداره با محدودیت  و یا به عبارتی دیگر با فیلتر مواجه میشویم .
ما انسانها اگر باور کنیم که با اندیشه ای ازاد متولد شدیم و ازادی و اختیار داریم پس چرا با محدودیت مواجه میشیم.
کلمه آزادی یعنی اینکه میتونیم بگیم که با هیچ محدودیتی و فیلتر و ترسی و یا هر اقدام دیگری بتوانی خواسته خود را عملی کنی.
ما در سراسر زندگی با فیلترها و محدودیت ها و نقض حقوق خودمون مواجه میشیم.
مابقی ماجرا را بهتر از اینجانب میدانید پس دیگر نمی گوییم که باز این پست یا حتی وب را مثل دفعه پیش فیلتر نکنند.

بیان گرامی

من موندم چرا این بیان امار اشتباه میده؟

با تشکر از بیان

بس ست دیگر

من کاری به دیگران ندارم اما خودم که به این زندگی کوفتی نگاه میکنم هیچی از توش درنمیاد نه خوشی نه چیزی که بتونم بهش امیدوار بشم  که بتونم ادامه بدم برای زندگی کردن برای زنده بودن.
زندگی کردن منظورم اینه که بتونم مابقی عمر لعنتی که مونده رو زنده باشم تا مرگم موقعش برسه و برم زیر دو متر خاک که قراره اگه قیامتی هم باشه اون ور هم تو جهنمش باشم و بسوزم.
جهنم یا بهشت اصلا مهم نیست چون که الانی که  زنده هستم خود جهنمه و بالاتر از جهنم.

امروز که داشتیم حرف میزدیم به قول یکی ما فقط زنده ایم اما زندگی نداریم .

سرماخوردگی و من

چند روز پیش با خواهرم که داشت حلوا درست میکرد می گفتم یادت نره واسه مردن منم حلوا درست کنی خواهرم گفت من درست نمی کنم منو به دردسر ننداز .
داشتیم با هم اینجوری حرف میزدیم که بهش گفتم رو سنگ قبر من بنویسید وفات به علت سرماخوردگی.
چرا سرما خوردگی اینجانب خوب نمیشه قرار بود من مرگ باشکوهی داشته باشم( پست خواب) ولی فک کنم نمیشه.
اگه خواستین سنگ قبر منو پیدا کنید یادتون نره روش نوشته وفات به علت سرماخوردگی.

دردکشان

بسی تجربه کردیم در این دیر مکافات

با دردکشان هر که درافتاد برافتاد

حافظ

بیسوادم

در قرن ۲۱ میگن اگر انگلیسی و کامپیوتر بلد نباشی بیسواد محسوب میشی.

اینجانب هم پس کلا بیسوادم.

اینجا کسی می نویسد که هیچ نمی داند .