ویرانی
- ۲ نظر
- ۲۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۳۶
یه پاییز زرد، زمستون سرد
یه زندون تنگ، یه زخم قشنگ
جهانی دروغ و یه دنیا دروغ و
یه درد عمیق و یه تیزی تیغ و
یه قلب مریض و یه آه غلیظ و
بیا تا چشامو،تو چشمات بریزم
بیا تا رگامو تو خونت بریزم
بیا روتو رو کن منو زیرورو کن
بیا زخم هامو یه جوری رفو کن
رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی ؟
چون صاعقه
در کوره بی صبری ام
امروز
از صبح که برخاسته ام
ابری ام
امروز
" شفیعی کدکنی "
خیلی سخته شبا با این فکر سرتو رو بالشتت بذاری که فردا بیدار نشم و ارزوی مرگ کردن. اما صبح میشه و هنوز زنده ای و مجبوری زندگی کنی و باز روزمرگیها و تکرار ،تکرار، تکرار، تکرار و تکرار شدن.
من هر شب در گفتگوی خود با مرگ
هزار بار می میرم و صبح
دوباره در عزای خویش زنده می شوم.