تاریک
چون صاعقه
در کوره بی صبری ام
امروز
از صبح که برخاسته ام
ابری ام
امروز
" شفیعی کدکنی "
- ۲ نظر
- ۱۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۱
چون صاعقه
در کوره بی صبری ام
امروز
از صبح که برخاسته ام
ابری ام
امروز
" شفیعی کدکنی "
خیلی سخته شبا با این فکر سرتو رو بالشتت بذاری که فردا بیدار نشم و ارزوی مرگ کردن. اما صبح میشه و هنوز زنده ای و مجبوری زندگی کنی و باز روزمرگیها و تکرار ،تکرار، تکرار، تکرار و تکرار شدن.
من هر شب در گفتگوی خود با مرگ
هزار بار می میرم و صبح
دوباره در عزای خویش زنده می شوم.
حکایت رفته بر من خسته را
تنها من خسته می داند.
من هرگز
جهان را به قدر یکی دانه ی جو حتی
جدی نگرفته ام.
ولایت ما یه دونه چشم پزشک داره اونم که اینقد شلوغه که الافی 5 ساعت رو شاخشه مطب ایشون تو بیمارستان ولایتمون یه اتاق بهشون دادن که مریضا رو ببینن.بعد 5 ساعت الافی اخر جمالمون به جمالشون روشن شد و زیارتشون کردیم و هیچی دیگه ....
اما بدی ماجرا اینه که دیگه ولایت ما تا یه ماه دیگه چشم پزشک نداره و مردم باید برن غاز بچرونن.
سرکلاس اندیشه بودم یه زمانی بحث درباره مذاهب دیگه ای بود مثل بهایت و وهابیت. استاد اندیشه اصلا این ادمارو ادم حساب نمیکرد فقط توجیه ایش این بود که مذهبوش شیعه نیست سرکلاس بحث بالا گرفت اما استاد فقط حرف خودشو قبول داشت و به چشم انسان بهشون نگاه نمیکرد وانها را نجس خطاب میکرد. اینم از استاد تحصیلکرده این مملکت.
من کاری ندارم با ادیان و مذاهب های مختلف اما به نظر من انسان را باید به چشم انسان دید نه با دین و مذهبشون
ای کاش ادما را با انسانیتشون بسنجیم نه با دین و مذاهبشون