بن بست

جای خالی سلوچ

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۵ ب.ظ

بی کارسفره نیست و بی سفره ،عشق. بی عشق ،سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست ،خنده و شوخی نیست،زبان و دل کهنه می شود، تناس بر لبها می بندد،روح در چهره و نگاه  در چشم ها می خشکد،دست ها در بیکاری فرسوده می شوند و بیل و منگال و دستکاله و علفتراش در پس کندوی خالی ، زیرلایه ضخیمی از غباررخ پنهان می کند. دیگر چه؟

خر که مرده باشد ، زمستان سرد و خشک که تن را زیر تن سیاه و سرد خود بفشارد، و اندوه که از جاگاه جان لبریز شده باشد ....

دیگر کجا جایی برای بند و پیوند می ماند؟ کجا جایی برای دل و زبان؟


محمود دولت ابادی

  • ۹۶/۱۱/۲۸
  • اینجانب