بن بست

خاطره

شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ب.ظ

دوران دانشجویی دوره خوبیه و یه چند سالی ادم یه کمی خوش میگذرونه. یادمه خوابیدن تا ساعت ۱۲ ظهر خوابیدن و بعد بیدار شدن و باز دوباره خوابیدن تا عصر و رفتن بیرون و دوری زدن . شبا تا صبح بیدار بودن با بچه ها و فیلم نگاه کردن اختلاف سلیقه ها با بچه ها و مابقی ماجراهای خوابگاه.

یادمه نه در مدرسه درسا رو گوش میدادم نه دوره لیسانس عادت داشتم درسا رو به صورت خودآموز بخونم و شبای امتحان تا موقع امتحان بیدار بودن یه حالی داشت که دوسش داشتم. سرکلاس که کلا خواب بودم خواب سرکلاس خیلی میچسبه وقتی استاد گرامی سخت گیر باشه که هیشکی از بچه ها جرات نداشتن تکون بخورن خوابیدن حال داشت.

من شیطون بودم گاهی که کلاسارو میپیچوندم استادا نبودنمو حس میکردن و به بچه ها میگفتن یه ادم معمولی امروز چرا نیومده.


  • ۹۵/۰۷/۲۴
  • اینجانب

نظرات (۹)

  • 👒فیـــــروزه بانـــــو👒 :)
  • جسارتا درسا چجوری پاس میشدن؟😂
    پاسخ:
    با شب زنده داری
  • رشته خیال
  • خوابگاه هر چقدر بد باشه اما توش بساط تفریح براهه :)
    شاید این روزای منم خاطره بشن....
    پاسخ:
    همیشه بساط تفریح براهه. قدر این روزا رو بدونید که تکرار نمیشن و ازش لذت ببرید.
    داشتن این چنین اراده ام, آرزوست .. :))
    پاسخ:
    شما هم اراده دارین.:))
    دارم
    ولی در این حد که:))

    پاسخ:
    شرایط باعث قوی شدن اراده میشه.
    بانو جان خودتون دست کم نگیرید.
    دارم
    ولی ن در این حد که:))

    پاسخ:
    :)
    دارم
    ولی ن در این حد که:))

    پاسخ:
    :)
  • فرید صیدانلو
  • خونه راحت تره به نظرم
    البته خاطره های متفاوتی دارن
    پاسخ:
    خونه که خیلی راحته و متفاوت
  • ر. کازیمودو
  • جانم جانم
    پاسخ:
    :)
    اصن روایت داریم دوران لیسانسو باید خابگاهی باشی :دی
    پاسخ:
    روایت کاملا درستیه :))
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">